يك حس مشترك ميان همه ما وجود دارد كه ميگويد: «دوست دارم در يك شهر زيبا زندگي كنم». اين آرزوي همه ماست؛ اينكه مثلا وقتي از در خانهمان بيرون ميآييم حداقل زيبايي يك نقاشي ديواري، آينه شيشهاي چشمانمان را پر كند؛ اينكه چشممان به يك تنديس زيبا بيفتد و چند لحظه ميخكوب آن شويم، اينكه يك نورپردازي چشمنواز در شهرمان مشاهده كنيم. خب، اينها چيزهايي است كه مديران شهري بايد به فكرش باشند كه خوشبختانه در بسياري از شهرها اين اتفاق افتاده است؛ هم نقاشيهاي ديواري بيشتر شده و هم آثار حجمي و نورپردازيهاي جذاب. اما ما هم ميتوانيم به تحقق بيشتر اين آرزوي جمعي كمك كنيم، چطوري؟ اين روزهاي بهاري، چند گلدان سبز و زيبا روي هره پنجره ساختمان يا يك بالكن سبز با چند گلدان ساده، ميتواند همان نقش كوچكي باشد كه كمكي بزرگ به زيبايي شهر ميكند. شهرهاي امروزي در حقيقت كلكسيوني از كالاهاي مدرن و ساختمانهاي متنوع هستند كه در پيوستگي با عملكرد مردم معناي واقعي خود را پيدا ميكنند.
اين زنجيره بهطور عام تركيب ناهمگوني از عناصر بصري به هم تنيده شدهاي دارد كه در جريان زندگي روزمره ميتواند احساس يكنواختي و گريز از محيط را ايجاد كند. از اينرو شهرسازان با درنظر گرفتن نيازهاي كالبدي اقدام به ايجاد و توسعه منظر شهري با ابزاري مثل نقاشي ديواري ميكنند. خب، شما هم ميتوانيد به زيباتر شدن اين كلكسيون كمك كنيد. اين زيباييها ميتواند به مرور زمان تبديل به هويت يك شهر شود و ديدن آنها مردم را به ياد خاطره يا دوراني از زندگيشان بيندازد. اين همان خاصيت استفاده از زيباييها در فضاهاي شهري است كه باعث ايجاد هويت اجتماعي ميشود. به هر حال تا همين چند سال قبل شهرهاي ما فقير بودند و چشمان ما فقيرتر و منظورم از فقر، فقر مادي نيست. ما فقر رنگ و زيبايي داشتيم و اين معضلي نيست كه بخواهيم مقصرش را سازمان زيباسازي شهرداريها، نهاد يا ارگان خاصي بدانيم. ديوارهاي خاكستري شهر، تمام وسعت ديدمان را پر ميكرد. اين مشكل همه ما بود و بايد ميپذيرفتيم كه براي داشتن شهري شاداب، رنگارنگ و زنده به يك حضور همگاني نياز داشتيم. بايد كمك كنيم شهرمان كمي رنگ و رو بگيرد و چشمنوازتر شود.
نظر شما